بسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
جناب آقای دکتر بنیصدر رئیسجمهور!
علیرغم اینکه، پس از ترک کُردستان، به دلیل مسائلی که در نامهی ضمیمه به بعضی از آنها اشاره شده، تصمیم بر ترک هرگونه رابطه با ارکان حکومت فعلی داشتم؛ و به همین جهت، از آن تاریخ هرگز حاضر به مذاکره با هیأتها و فرستادههای دولتی نمیشدم، و حتی به سفارشهای مقامات مسئول جواب نمیدادم، اما به دلیل اعتمادی که به روشتان در مجلس خبرگان پیدا کرده بودم، و به خاطر اصرار مستمر برادر عزیز دکتر پرتوماه، بخصوص که فشار صمیمانه و ناشی از حسننیّت سه برادر مسلمان فرستادهی ایشان از «اخوان المسلمین»(1)، مرا در تنگنای اخلاقی انداخته بود، تصمیم گرفتم که یکبارِ دیگر هم نظر خود را در بارهی مسائل کُردستان بنویسم، و برایتان بفرستم. امیدوارم آنچه از سخنرانیتان در جلسهی آخر اجتماعاتی که راجع به «انقلاب فرهنگی» داشتید، استنباط میشد، درست باشد(2)، و مانند یک فرد آگاهِ دلسوز با پیشنهادهای ضمیمه، برخورد کنید، نه یک «سوداگر بازار سیاست»! که: اگر همهی کالاهای مادی و معنوی این بازار را بر من عرضه کنید، خریدار آن نخواهم بود، ولو به قیمت یک حقیقت، یا تسلیم در برابر یک خلاف، آنچه در نظر من اهمیت دارد، فقط، «اسلامی شدن حکومت»، و سعادت و خوشبختی ملّت است، وَاللهُ عَلی ما نَقُولُ وَکیلٌ.
و خارج از موضوع، میخواهم یادآوری کنم که: تا چند ماه پس از انقلاب، در غالب نامهها و سخنرانیها، بر دو مطلب بسیار تکیه داشتم(3) یکی اینکه: «حرکت غالب حکومتها به سوی دیکتاتوری، تدریجی است»، بدین ترتیب که مرتکب خلاف میشوند، و به خاطر خودخواهی، به خطای خود، نمیخواهند اعتراف کنند، و در صدد اصلاح برآیند؛ بلکه با وسایل مختلف میکوشند تا مردم را به سکوت و تسلیم وا دارند و… تا نتیجه میرسد به آنجا که برای جبران خطاهای خود، به کشتار خلق دست بزنند؛ و دیدیم که اعمال نادرست آگاهانه و ناآگاهانهی این حکومت،(4) چگونه گروههای جنایتکار و ضد خلق را بر کُردستان، مسلّط گردانید، و کار به اینجا کشید! و افسوس که: اگر ضررهای مالی قابل جبران باشد، تلفات جانی ـآن هم به صورت شکنجهکُش کردن بهترین جوانان و نوجوانان و بزرگسالانـ که جبران نمیشود! و خدا میداند که زیانهای فکری و اخلاقی، قابل جبران باشد، یا نباشد!(5) مطلب دوم اینکه: «انحصارطلبی در قدرت، خطرناکترین عامل تفرّق است»، و خطر عظیم دستهبندیها، و بُعد روز افزون خصومتها، از پس از انقلاب، محسوس است. اگر قرار باشد این سیستم حکومت «الیگارشی»(6) حزبی ـکه تقلیدی نامشروع از رقابتهای حزبی نظامهای دمکراتیک(7) استـ به همین ترتیب ادامه یابد؛ آن هم بوسیلهی قشری که با نام و نشان رهبری مذهبی، خود را کاملاً مشخص و جدا از مردم کردهاند(8)، هم امروز، انقلاب گرانبهای مسلمانان و سرنوشت ملّتِ ستمکشیدهی ایران، و آمال همهی مسلمانان و آزادیخواهان جهان، به تباهی کشیده میشود؛(9) و هم فردا خودپرستانِ انحصارگر در برابر خدا و خلق به بازخواست… و اگر ـبه هر ترتیبـ جلو این «انشقاق» و دستهبندیها را هرچه زودتر بگیرند، باز دیر است.
متأسفانه، همان کسانی که ـبه قول احمدآقاـ موجب تنهایی امام شدهاند،(10) مجال ندادند که ایشان، پیشنهاد پارسال را در مورد ایجاد وحدت (که هم وسیلهی نوشتم و فرستادم، و هم در آخر کتاب «حکومت اسلامی» چاپ شد)، عملی سازند. امیدوارم شما مجال بیابید که پیشنهاد امسال را (که هم در نامه نوشتهام، و هم در مقدمهی «مشکلات انقلاب» چاپ شده)، اجرا کنید،(11) و هر چند شما، شخصاً در این انحصارگریها، دست نداشته باشید، اما به نسبت قدرت و امکاناتی که دارید، در برابر خدا و خلق، مسئولید، و به همان نسبت هم، مثاب، یا ـخدا ناکردهـ معاقب.(12) و باز امیدوارم، هرگز نخواهید که «معرکهها» گرمتر شود، تا «تماشا»، دلپذیرتر گردد، یا «ریش سفیدی»، ارزندهتر؛ و یا ـخدا ناکردهـ مفاد «فَرِّقْ تَسُدْ» فراهم آید.
به یاد آقایان بیاورید: بلند پروازیهای اوایل دوران تحول حکومت، و آرزوی «صادراتی کردن اسلام» را،که چرا به این فعالیت وسیع برای توجیه و تأویل آن حماسهها، انجامید؟ در علل این عقبنشینی، که همین قانون اساسی فعلی، و جنگ و جدالهای داخلی ناشی از آن، و از دیگر مظاهر خودپرستی و انحصارگری است، بیندیشند، کاری نکنند که بار دیگر، داستان «شاه سلطان حسین» تکرار شود، و سران حکومت برسند به آنجا که: «تهران، ما را بس»! و صمیمانه و با صراحت میگویم که: آهنگ آشفتهی ساربانان، کاروان سرگردان انقلاب را، به چنان سرمنزلی میکشاند… و از خدا میخواهم پیش نیاید که آن روزی که آقایان، ما صدق این سخن را نیز عیان بینند، همچنانکه تمام آنچه را قبلاً در مورد کُردستان و کُل ایران گفته بودم، آشکارا دیدند.
و باز بار دیگر تکرار میکنم که:آقایان علمای مذهبی، باید جدّیتر و صمیمانهتر از دیگران، در وعدهی «تِلْکَ الدّارُ الْاخِرَهٌ، نَجْعَلُها لِلَّذینَ لایُریدُونَ عُلُواً فِی الْاَرْضِ وَ لا فَساداً…»(13) بیندیشند؛ و کاری نکنند که رقابت و «تنافس»(14) در قدرت و مقام، هم خودشان و هم رقیبانشان را، در این مسیر خطرناک تفرّق، پیش براند.
والسلام علینا و علی عبادالله الصالحین
احمد مفتیزاده
14/3/59
منبع: کتاب درباره کردستان
نوشته: کاک احمد مفتی زاده
پینوشتها:
(1) اخیراً سه نفر از اعضای «اخوان المسلمین»، که به ایران آمده بودند، به خواهش دکتر پرتوماه به کرماشان آمدند؛ و دو روز متوالی، اصرار کردند که یکبار دیگر ـاگر به عنوان آزمایش هم بودهـ نظراتم را اعلام کنم. این برادران تأکید میکردند که تا در مورد عرضه کردن پیشنهادهایم، وعدهی موافق ندهم، به کشورهای محل اقامت خود، بر نخواهند گشت.
(2) در این سخنرانی، دکتر بنی صدر، مطالبی اظهار داشت که مفاد آن، اظهار تأثّر بود از اینکه: به علّت گرفتاریهای اجرایی، فرصتِ «برخورد عالمانه» با مسائل را نداشته است.
(3) علاوه بر اینکه این دو مطلب، بارها ضمن مصاحبهها و نامهها و …مورد بحث واقع شده، محور بحث یک سخنرانی به نام «وحدت اسلامی» که در بهار 58، در دانشکدهی مخابرات تهران ایراد شده ـو از طرف دانشجویان آن دانشکده، به چاپ هم رسیدهـ تقریباً همین دو مطلب میباشد.
(4) در قسمت دوم متن نامه (تحلیل کلّی مسائل کُردستان)، در این زمینه، تا آنجا که موازین اسلامی، اجازه میدهد، بحث شده است. در قسمت سوم نیز (طرح اصلاح قانون اساسی) گاهی، اجمالاً به مبانی قسمتی از مسائل کُردستان، اشاره شده.
(5) این مسلم است که زیانهای مادّی و حتی جانی، قابل جبران است؛ اما بلای بزرگ و جانکاه ـکه به راحتی میتواند نسلی و حتی بیشتر را بدبخت کندـ زیانهای اخلاقی و مفاسد ناشی از آن میباشد؛ که با کمال تأسف، آنها در این مدت، فرصت این مفسدهجویی را یافتند، و تمام کوشش و توان خود را نیز برای این امر به کار بردند. زیرا عمدهترین عامل زیست آنها، و مقاومتشان در مقابل حکومت، رواج فساد و فحشاء و معتاد کردن جوانان به آن میباشد، تا بدین ترتیب جوانان بیبند و بار بسازند که هیچگونه ضوابط اخلاقی را نتوانند رعایت کنند و در مقابل آن، به شدت عکسالعمل نشان دهند. عمدهترین پایگاه این هرزگیها، «بنکه»های متعلق به تشکیلات«کومهله» در سنندج بود؛ و هنگامی که این پایگاه توسّط پاسداران برچیده شد؛ مقادیر زیادی قرصهای ضد حاملگی (در این مورد، مصاحبههای تلویزیونی با دختران دستگیر شده را به یادتان میآوریم؛ که معترف به این مسئله بودند و مطالبی در این زمینه ایراد کردند؛ و هم اکنون نیز، عدهی زیادی از این دختران ـکه بعضاً حامله هستندـ، در پادگان سنندج به سر میبرند)، و شیشههای مشروب در آنها کشف شده. توجیه ایدئولوژیک این مطالب نیز، در جزوهای به نام «برنامهی عمل زحمتکشان» در دسترس قرار داده شده بود با دوـسه نکتهی مهم در این برنامه، که مثلاً :
ـ روش صحیح مبارزه با بارداری، در مدارس به دختران، درس داده شود.
ـ هر گونه محدودیت برای سقط جنین، برداشته شود.
ـ بین مادران شوهر کرده و مادران شوهر نکرده، هیچگونه تبعیضی نباشد.
البته موارد منقول فساد این گروهها، بسیار فراوان است، و نیاز به بحث و کتاب علیحده دارد.
لازم به تذکر است که همواره کُردها، به ناموسپرستی و تکیه بر این مسائل، مشهور بودهاند؛ اما اینکه چه باعث شده این همه فساد در سنندج رواج یابد، این بود که: اولاً اکثر خلقیها(!)ی شهرهای مختلف ایران، به سنندج آمده و آنجا را و مبارزه را پوششی برای هرزگیهای خویش کرده بودند؛ (که در ضمن این هرزگیها، فعالیت اصلی خویش، یعنی جاسوسی ابرقدرتها را نیز انجام میدادند)؛ و آن معدود سنندجی نیز فقط به خاطر تبلیغات خیلی شدید چپیها و ظاهرسازی خیلی ماهرانهی آنان، فریب خورده و تحت تأثیر آن جو، به فرزندانشان اعتراض نمیکردند (ناشر).
(6) حکومت الیگارشی، آن است که عدهای یا گروهی، حکومت را در اختیار خود گیرند، و بقیهی افراد ملّت نتوانند شرکت کنند. در کشورهای چند حزبی ـکه در آنها، دمکراسی سیاسیِ مد روز، حاکم استـ هر حزبی با انواع وسایل، به نفع خود ـو علیه احزاب دیگرـ تبلیغ میکند، تا رأی بیشتر ملّت را کسب کند؛ و بدین وسیله، حکومت را در دست گیرد …و هر حزبی که برنده میشود، تا آخرین حد امکان میکوشد که همهی وظایف حکومتی را به اعضای خود بسپارد، و دیگران را کنار زند. این روش، هر چند به اعتبار اینکه: با تکیه بر رأی مردم، حکومت در بین حزبها، دست به دست میشود، نمیتوان آن را الیگارشی نامید؛ اما به دلیل اینکه: هر حزبی، به محض آوردن رأی، در تصاحب قدرت میکوشد، در واقع دارای خصوصیت همین نوع حکومت است. متأسفانه، چون در ایران، هنوز نه فکر و نه اخلاق اسلامی، جا نگرفته، به جای اینکه: «گردانندهی جامعه، و اداره کنندهی حکومت، «اُمّت» باشد، و فقط به اهلیّت و صلاحیّت، توجه شود»، با روحیهی غربزده، جامعه اداره میشود؛ و حزب جمهوری اسلامی که اکنون، در دستگاهها دارای قدرت بیشتر است، تلاش دارد تا تمام قدرت را در دست گیرد.
(7) کشورهای مارکسیست، سیستم حکومت خود را «دمکراتیک» مینامند. اما، چون در این کشورها، فقط یک حزب است که حکومت دارد چه مردم بخواهند و چه نخواهند چنین نامی، نادرست است. مجموعاً با یک تقسیمبندی کلی، حکومتها، از جهت نیروی گرداننده، به سه دسته قابل تقسیماند: 1ـ استبدادی خواه با نام سلطنت یا جمهوری، و خواه به صورت انحصار گروهی یا حزبی 2ـ دمکراتیک غیر اسلامی ـکه در این سیستم، احزاب متعدّد وجود دارند، و بر سر قدرت، با هم در نزاعاند 3ـ دمکراتیک اسلامی ـکه در آن، تمام افراد ملّت، به عنوان «اُمّت»، با تناسب صلاحیّت، شرکت دارند، و قدرت در انحصار گروه یا حزبی نیست، و مابین «احزاب» نیز، دست به دست نمیشود؛ بلکه به همهی افراد اُمّت، تعلق دارد. در کتاب «حکومت اسلامی»، در این زمینه، توضیح بیشتری داده شده.
(8) هر فرد یا گروهی، باید به تناسب وظیفه یا ادعای خود، رفتار کند. آقایان معمّمان، خود را به عنوان «رهبران دینی» معرّفی میکنند. بنابر این، باید روش آنان، بیشتر از دیگران، معیار و مقیاس برای معرفی نوع و سیستم حکومت اسلامی، باشد. و راستی، اگر برای آنها که چنین ادعایی ندارند، تقلید از روشهای سیاسی غیر اسلامی، نا زیبا باشد، از آقایان علمای دینی، نا زیباتر؛ و حتی غیر قابل بخشش است؛ که خطاب قرآن، متوجّه هم چنین کسانی است که عنوان و ادّعایشان، با واقعیت رفتارشان، تطابق ندارد: «… کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللهِ: اَنْ تَقُولُوا ما لاتَفْعَلُونَ!» (یعنی: در نزد خدا، موجب تنفر بسیار شدیدی خواهد بود، اینکه، چیزی بگویید که به آن رفتار نمیکنید!) و «اَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ اَنْفُسَکُمْ، و اَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ»؟!) اَفَلا تَعْقِلُونَ؟!» (یعنی: آیا مردم را، به نیکی فرمان میدهید، ولی خود را فراموش میکنید، در حالیکه شما «کتاب» را تلاوت میکنید؟! آیا نمیفهمید (که: این، چه جرم و چه ننگی بزرگ است؟!).
(9) واقعیت این است که: انقلاب عظیم ملّت ایران، حساب «موازنهها!» و «همزیستی مسالمتآمیز!» ابر قدرتهای جهانخوار را به هم زده؛ و به همین دلیل، نقطهی امیدی، برای تمام حرکتهای آزادیبخش جهان شده است. اما خدا کند که زمامداران، با خودخواهی و قدرتطلبی و محافظهکاریهای ضدانقلابی، این انقلاب عظیم را به شکست نکشانند.
(10) پارسال (سال 58) احمد آقای خمینی، در مصاحبهای، بسیار صریح و واقعبینانه بحث کرد که گروهی، دور امام را گرفتهاند، و موجب بریدن و دور ماندن ایشان از واقعیتها، و در نتیجه: «تنهایی» ایشان شدهاند. و این حرف واقعاً درست است؛ و گاهی از بعضی سخنرانیها و پیامهای امام، به طور واضح میتوان درک کرد که از طرف چه عناصری، چه نوع مطالب مغرضانه و نادرستی به ایشان میرسد. اما همان گروهِ «محاصرهگرِ انحصارگر»، با یک مانور ماهرانه خواستند نشان دهند که اظهارات احمدآقا نادرست است، و امام تنها نیست، که: مردم را به تظاهراتی با عنوان همبستگی با امام دعوت کردند. مثل اینکه معنی حرف احمدآقا این بوده که : «مردم با امام نیستند»!! و متأسفانه همین مانورچیها، چنان ذهن امام را آشفته کردند، که ایشان هم، ضمن سخنرانیای، سخن احمدآقا را رد کردند؛ در حالی که، تردیدی در صحت اظهارات احمدآقا نبود و نیست.
(11) متأسفانه، نسخهی نامهی خطاب به امام در دسترس نیست، اما «پیامی به ملّت ایران»، باز مفاد و موضوع پیشنهادی، در نامهی خطاب به امام، منعکس شده که عین آن پیام را در «قسمت ضمائم» میآورم. و این هم مقدمهی کتاب «مشکلات انقلاب»؛ شامل پیشنهاداتی که اخیراً (در 2/12/58) عرضه شده است:
«…حال که به خاطر قصورها و تقصیرهای بیحدّ و حساب افراد و دستگاههای نامعدود تصمیمگیری در گذشته، کنارهگیری از صحنهی سیاست را تکلیف دینی خود یافتهام، چند کلمهای در حدود تبلیغ و نصیحت اسلامی که «اَلدّینُ، اَلنَّصیحَهٌ»… (یعنی: دین عبارت است از راهنمایی دلسوزانه)، را تذکر میدهیم:
1ـ حساب تخریب ساختمانی فرسوده و محو آثار آن، که ساکنانش را تهدید به مرگ میکند، از حساب دادن طرح برای بنیادی که جوابگوی نیازها، و مقاوم در برابر خطرات باشد، جدا است. وظیفهی اول را کارگرانی با ایمان و توانا، به آسانی میتوانند تعهّد کنند؛ در صورتی که دهها نفر از پُرتخصّصترین معماران و مهندسان ساختمانی، از تعهّد آن عاجزند. اما کار مرحلهی دوم، تنها در صلاحیّت همین گروهی است که در برابر مرحلهی اول، ناتوان بودند.
تردیدی نیست که ایمان و اعتقاد مردم مسلمان این مملکت، جز به وسیلهی قیادت و پیشروی رهبران مذهبی، آن چنان شکوفا و توانا نمیشد که با آن شهادت و وحدت کمنظیر، برای چنان مبارزهی شجاعانه بسیج شوند. اما همهی این رهبران مؤمن و شجاع ـکه انقلاب ایران، برای همیشه مدیون شجاعت و پایداری آنان استـ در همهی کارهای فکری و اداری و سیاسی و نظامی و قضایی و اقتصادی و …که نمیتوانند صاحبنظر باشند. اخلاص، اقتضا دارد که به این واقعیت عملاً اذعان کنند که: اگر در بین آنها، افرادی ذیصلاح برای تعهّد و تصدّی بعضی مسئولیتها وجود دارند، کسانی دیگر از غیر رهبران رسمی (در عین وحدت مذهبی با آنان)، هستند که به واسطهی سابقهی مطالعه و ممارست در قسمتی از وظایف، اهلیّت علمی و عملی بیشتری دارند …و جامعهای سعادتمند است که کارش به کاردان با ایمان سپرده شود. از این گذشته، رهبران مذهبی، بیش از دیگران مسئولیّت دارند که از «سوداگری سیاسی» بپرهیزند؛ و چشمداشت «مقام و قدرت» را به پاداش ایثارها و مبارزات قهرمانانهی خود نداشته باشند. زیرا آنان ـعلیالقاعدهـ باید بهتر از دیگران بپذیرند که: «تِلْکَ الدّارُ الْآخِرَه نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُواً فِی الْاَرْضِ وَ لا فَسادا، وَ الْعاقِبَهٌ لِلْمُتَّقینَ» (وَ… اَمّا مَنْ طَغی، وَ آثَرَ الْحَیاهَ الدُّنْیا، فَاِنَّ الْجَحیمَ هِیَ الْمَأوی. وَ اَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ، وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهوی، فَاِنَّ الْجَنَّهَ هِیَ الْمَأوی» (یعنی: این منزل آخر را به کسانی اختصاص میدهیم که قصد برتریطلبی و بارآوردن فساد را ندارند. و رستگاری از آن پرهیزگاران است» و «… اما آنکه از حدود خود تجاوز کند، و زندگی این جهان را گزیند و ترجیح دهد، منزل او جهنم است، اما آنکه در برابر خدای خود، خصلت خودداری از تجاوزگری را داشته باشد، و خود را از پیروی هوا و هوس باز دارد، سر منزل او بهشت است.)
2ـ تجربهی انتخابات ریاست جمهوری، در کنار تجربههای گذشتهی پیش از انقلاب و پس از آن، نشان داد که اکثریت ملّت، این مسألهی «تفاوت اهلیّتها و صلاحیّتها» را درک کرده. پس چه بهتر است که هر یک از آقایان علمای مذهب، در محدودهی تخصّص و اهلیّت خود کار کند، تا به جای از دست دادن روز افزون اعتماد عمومی، با همان استقبالهایی مواجه شوند که در کارهای متناسب کفایت خود، همیشه از مردم دیدهاند …و نیز، چون اکنون حماسههای انقلابی، تدریجاً جای خود را به کنجکاویها و انتظارات انقلابی میدهد، ضرورت دارد که آقایان،آن خصوصیاتی را که از زندگی پاک و بی پیرایهی شخصیتهای بزرگ اسلامی، برای مردم تعریف کردهاند، (با در نظر داشتن شرایط نسبی زمان) به زندگی خود نیز بدهند، تا بتوانند قولاً و عملاً، مرجع ملّت باشند. هم چنانکه: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللهِ اُسْوَهٌ حَسَنَهٌ…» (یعنی: در زندگی و آداب و روش پیامبر، برای شما سر مشقی خوب وجود دارد…). و این امر، بزرگترین پشتوانهی اعتماد ملّت، و تضمین حرکت تقدّمی انقلاب خواهد بود.
3ـ رئیس جمهور باید حق اعتمادی را که ملّت به ایشان نشان دادهاند کند، بیتردید، بر سر راهشان اشکالاتی فراوان وجود دارد که از همه مهمتر، این چند فقره است: آـ تعّدد مراکز و ارکان تصمیمگیری، و تلاشهای انحصارطلبانهی بعضی بر سر قدرت، این مشکل، به وسیلهی طرحی فنی و دقیق برای کانالیزه کردن قدرتها و سپردن آن به مسئولان مشخص، و با تأیید طرح از طرف امام (و نه اعتماد به قاطعیّتِ شخصی رئیس جمهور،که «معمولاً» این خصلت نیکو، در برخورد با شرایط نامساعد، و غرور خودپرستان، برانگیزندهی دردسر، و تحریککنندهی حسّاسیّت، خواهد بود)، قابل حل خواهد بود. بـ پراکندگی فکری و سیاسی افراد و گروههای ناراضی از انحصارطلبیهای بیمورد. دعوت به ترتیب اجتماعاتی صمیمانه، و حتی تشکیل شورایی مشورتی از نمایندگان این گروهها و افراد به منظور همکاری دائم با رئیس جمهور، میتواند هم مشکل را حل کند، و هم بازویی نیرومند برای پیشبرد اهداف انقلاب بسازد. جـ فضای سهمگین تحریکات و تبلیغات غیر صمیمانهای که اوضاع آشفتهی دوران انقلاب به وجود آورده است. بهترین راه حل این مشکل، دعوت مکرر برای تبادل نظر و یا بحث رو در رو است، به نحوی که رسانههای گروهی، این دعوت را به صورت «شعارهای ارشادی» حتی در فاصلهی برنامهها، دائماً به گوش برسانند؛ تا اگر بیگانگی و بیخبری از اهداف و افکار یکدیگر، عامل به وجود آمدن این فضا شده، تلاقی اندیشهها و آرمانها، آن را چاره کند، و اگر از جانبی، عمداً «آب گل آلود میشود»، روشن شدن قضایا و آگاهی عموم مردم، جلو «ماهی گرفتن» را بگیرد.
4ـ آن چه در کُردستان جریان دارد، معجونی است از: آـ خواستههای مشروع و حقوق مسلّم مردم که هزاران سال، از آن محروم بودهاند. بـ آمال و آرزوهای انقلابی با رنگهای بیگانهی فکری و سیاسی که اقدامهای انقلابی اسلامی، میتواند آن آمال و آرزوها را برآورد، و جامعه را از رنگهای تفرقهانداز آن مصون دارد. جـ توطئههایی خائنانه وابسته به دستگاههای جاسوسی امپریالیستی، که گاهی ماسک طرفداری از حقوق ملّی بر چهرهی آن میپوشانند، و گاهی نیز با عَلَم کردن «عروسکهای مذهبی»، بازیگران آن توطئهها را، در بین مردم ناآگاه، به عنوان «خودی» میشناسانند. این سه جریان جدا از هم را، دخالتهای ناروا، و قصورها و خیانتهای مُتصدّیانِ نا اهل، چنان با هم مخلوط و عجین کرده که برخورد ناآگاهانه با آن، میتواند خیانت، و خیانتپیشهگان را بیش از پیش تقویت کند؛ هم چنانکه کشتار و آزار مردمی را که صمیمانه در تلاش و مبارزه به خاطر حق هستند ـو در یک جامعهی اسلامی باید تأیید شوندـ تا سالها ادامه دهد… متأسفانه نمونههای این برخوردهای ناآگاهانه یا خودخواهانهی بعضی مراجع تصمیمگیری مانند حوادث کامیارانـ هنوز هم پیش میآید! اگر از این دخالتهای خودسرانه و تکرویهای خیانتآلود، قاطعانه جلوگیری نشود؛ و با ترتیب مذکور در بندهای ب و ج از پیشنهاد 3 برخورد با مسائل کُردستان به عمل نیاید، قضایا طوری پیچیده خواهد شد که گره دست با دندان هم باز نشود، و مسئولیّتِ کشتارهای بیگناهان از هر سو، اول به عهدهی کسانی خواهد بود که: «لا یَتَناهَوْنَ عَنْ مُنْکَرٍ فَعَلُوهُ» (یعنی: از اعمال زشتی که مرتکب میشوند دست نمیکشند)؛ و نیز، کسانی که وظیفهی «نهی از منکر» را به طور عملی و قاطع بتوانند ادا کنند، و نکنند.
«رحمت خدا بر کسانی که حق را میشنوند و میپذیرند»…. (ناشر)
(12) منظور این است که: تکلیف، به اندازهی توانایی، متوجه هر فردی میشود. بعد اگر، کسی، تا حدّ توانایی، تکلیفش را انجام داد، به همان اندازه، به ثواب رسیده؛ و اگر انجام نداد، به همان اندازه معاقب، میشود.
(13) یعنی: این سر منزل و مرحلهی نهایی حرکت تکاملی و در جهت رشد را، به آن کسانی اختصاص میدهیم، که در مرحلهی پیش از آن (همین دورهی زندگی دنیایی امروز) در فکر برتری و قدرتطلبی نباشند؛ و جامعه و حیات را و مایهی زندگی را به طرف فساد و تباهی نکشانند. در این زمینه، بارها در نامه و سخنرانی و مصاحبه، هشدار دادهام، از جمله در سخنرانی روز سوم درگذشت مرحوم طالقانی در مدرسهی عالی مطهری تهران، که عین آیه را در آخر همان سخنرانی، سه بار تکرار کردم.
(14) قصد از آوردن کلمهی «تنافس» به طور مشخص، تداعی شدن آیهی: «وَ فِی ذلِکَ، فَلْیَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ» است. در این آیه، انسانهای روشن و آگاه دعوت میشوند که به جای رقابت بر مادّیّات و آمال محدود جهان فعلی ـکه خواهی نخواهی، باید، روزی، دیر یا زود، همه را رها کرد و رفتـ متوجه حرکت تکاملی خود باشند؛ و مسابقه و پیشگیری، در این جهت کنند که در فردا سرفراز و پیروز باشند… و با این چنین بینشی، هر انسانی تا هر اندازه که بتواند، ایثار و فداکاری میکند، و هرگز چشمداشت گرفتن مقام و قدرت، و رسیدن به جاه و جلال و دارایی و ثروت، یا هرگونه پاداش دنیوی دیگر را نخواهد داشت؛ و بلکه، اینها همه، در نظر او، پَست و بیمقدار خواهد شد.
ثبت دیدگاه