این نوشتار برگردان گفتاری است که کاک حسن امینی در یکی از شبهای احیاء ماه مبارک رمضان، در جواب سؤال یکی از حضار مسجد درباره حکم اهانت به اصحاب رسول الله، بیان کرده اند. اصل مطلب به زبان کردی میباشد. نظر به اهمیت موضوع، نشریه ی راه ما آن را به صورت کامل به فارسی برگردانده و در اختیار خوانندگان محترم قرار میدهد.
سوال: لطفاً موضع و نظر خود را به عنوان یکی از علما و رهبران دینی، در شهر سنندج در مورد سخنان توهین آمیز یک آخوند شیعه به نام«دانشمند» نسبت به صحابه ی کرام- رضی الله عنهم اجمعین- خصوصاً حضرت ابوبکر صدّیق و عمر فاروق- رضی الله عنهما- بیان فرمایید. سخنان این آخوند به صورت بلوتوث در موبایلها دست به دست شده و احساسات مردم را به شدت جریحه دار کرده است. ضمن این که خیلی از اهل سنت و خصوصاً جوانان به مواضع شما استاد عزیز و ارجمند دلگرم و خوشحال میباشند.
بسم الله الرحمن الرحیم
به سئوال کنندهی گرامی و سایر عزیزان عرض میکنم: متأسفانه در میان مسلمانان، کسانی هستند که در لباس دین و به نام اسلام، ضرباتی مهلک به برنامه و دین الهی وارد میکنند. ضرباتی که دشمنان قسمخوردهی اسلام، قادر به وارد کردن آن بر دین نمیباشند. البته این مطلب تازگی ندارد و از دیرباز این واقعیت تلخ در جریان است. این جانب در بسیاری مواقع دین مبین اسلام را به رودخانهای تشبیه کردهام که از چشمهها و کوههای سر به فلک کشیده سرچشمه گرفته است. اما در مسیر حرکت خود در کنار شهرها و روستاها و مزارع، با پسابها و فاضلابهایی که به آن میریزند، آلوده و کثیف میشود. اصل این رودخانه دارای آبی است که مایهی حیات آدمی و همهی جانوران و گیاهان است. اما با آلوده شدنش، نه تنها حیاتبخش نیست، بلکه باعث انواع و اقسام امراض و مشکلات و حتی باعث مرگ میشود. دیانت پاک و خالص اسلام نیز به مانند آن رودخانه، در مسیر حرکت طولانی چهارده قرنهی خود به پساب و فاضلاب خرافات و تعصبات و عقدهها و کینهها آلوده شده است. نظرات و سلیقههایی به نام دین وارد آن شده که بسیار کثیفتر و ناپاکتر از فاضلاب شهرها و روستاها میباشد.
اگر برای بدست آوردن آب پاک، باید دهها و صدها کیلومتر را طی کرد تا به سرچشمه و منشأ آن رسید و یا اینکه با تحمل زحمت و هزینهی فروان، آب آلوده را در تصفیه خانههای مجهز، تصفیه نموده و به آب قابل شرب و مایهی حیات تبدیل کرد، بحمد الله و مَنّه، سرچشمه و منشأ دین دور از دسترس نیست و استفاده از این منبع عظیم و پاک بسیار ساده و سهلالوصول میباشد. سرچشمهی دین اسلام کتاب خدا یعنی قرآن و سنت صحیح رسول اکرم (ص) و منهج خلفای راشدین- رضی الله عنهم- میباشد. الله متعال حفظ قرآن و جلوگیری از تحریف و آلوده شدن آن را تضمین فرموده است. (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ) (حجر/9) ما خود قرآن را نازل کردهایم و به حقیقت از آن حفاظت میکنیم.
الله متعال در مورد سنت پیامبرش نیز فرموده است: (مَّنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ) (نساء/80) هر كه از پيغمبر اطاعت كند، در حقيقت از خدا اطاعت كرده است.
در باب سنت پیامبر و تشخیص صحت و سقم آن نیز، جدای از ضوابط محکم و ارزشمندی که دانشمندان علوم حدیث وضع کردهاند، عرضهی احادیث به قرآن و عدم مخالفت آن با قرآن کریم ضابطهای دائمی و همیشگی است. هم چنین در مسائل سیاسی و اجتماعی، منهج و روش خلفای راشدین- رضی الله عنهم أجمعین- در دوران سیسالهی خلافت راشده، از جملهی منابع و سرچشمههای پاک اسلام میباشند. زیرا رسول خدا (ص) به آن امر فرموده است:«عَلَیکُمْ بِسُنَّتِی وَ سُنَّتِ الْخُلَفاءِ الرَّاشِدینَ الْمَهْدیِّین» تبعیّت از روش و سنت من و خلفای راشدهی بعد از من بر شما ضروری است…
این سرچشمهها و منابع و اصول در زمانهی فعلی به ما نزدیک هستند و هر کس بخواهد از آب حیات و پاک دین استفاده نموده و قلب و درون خود را آبیاری نماید، میتواند از کتاب و سنّت پیامبر بهره جوید. اگر خودمان هم نتوانیم همهی قرآن و یا همهی سنّت پیامبر را درک و فهم نماییم، باز به دستور خود قرآن باید به افرادی آگاه و عالم به قرآن و سنّت مراجعه کنیم. (فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ) (نحل/43) در مواردی که خودتان آگاهی ندارید از اهل ذکر [که همان قرآن است] سؤال کنید.
اگر این گونه عمل کنیم، جز چیزهای غلط و خرافات و تعصّبات شیطان صفتان و توطئهی دشمنان دین یا دوست نماهای بدتر از دشمن به دستمان نخواهد رسید. آن وقت آن چه را به نام دین دریافت میکنیم، با محک زدن طبق موازین شریعت و عقل سلیم، راست و دروغش را تشخیص خواهیم داد.
من به همهی شما برادران و خواهران مسلمان عرض میکنم که دست روی دست گذاشتن و غصّه خوردن و گریه کردن، هیچ سودی به ما نمیرساند. این که هر روز با غصّه و ناراحتی بگوییم که دشمنان اسلام یا دوستان دروغین و بدتر از دشمن چنین و چنان گفتند و کردند، مشکلی از مشکلات اهل سنّت را حل نخواهد کرد. ما باید رسالت و وظیفهی دینی خود را در این شرایط سخت و دردناک به انجام برسانیم و در راستای محضر درست دین و تبلیغ و ترویج آن با بهرهگیری از امکانات محدودمان، کار و فعالیت کنیم. این که ما مسلمان هستیم و اکنون برای مراسم احیای شب قدر در این مسجد تجمع کردهایم، این که خیلی از مردم در نمازهای جمعه و جماعت شرکت میکنند، این مردم شعائر دینی خود را انجام میدهند، همهاش ناشی از معجزهی دین است. و الّا همهی عوامل دست به دست هم دادهاند تا چنین تجمعاتی نباشد و مردم به دین و شعایرشان پایبند نباشند. با این وجود مردم ما هنوز مسلمانند و …
این دین را دوست دارند و صد البته این خود یک معجزهی بزرگ است.
در شرایطی که تمام امکانات جهت دور شدن مردم از دین بسیج شده است، این علاقه به دین اعجازی بزرگ است که تنها از دین الهی ساخته است.
و اما سخنان این آقای«دانشمند»{با لبخند و خنده}- ظاهراً در کاربرد الفاظ و عناوین هم انقلاب رخ داده است تا بشود چنین کسی دانشمند دین باشد و اسمش هم دانشمند باشد-.
این شخص به یاران و اصحاب پیامبر (ص) و خصوصاً دو پدر زن آن بزرگوار و دو جانشین وی توهین میکند. او به کسانی اهانت میکند که عامل اصلی مسلمان شدن ایرانیان است. اگر ایرانیها راست میگویند و به مسلمان بودنشان افتخار می-کنند، چرا به عمر فاروق و صحابه -رضی الله عنهم اجمعین- توهین میکنند؟! ظاهراً عدهای از ایرانیها به این کار حضرت فاروق اعظم و صحابهی پیامبر (ص) در مسلمان کردن ایران و انهدام شاهنشاهی ظالم ساسانی، ناراضی و به شدت ناخرسند هستند. و لذا به علت روحیهی استکباری و فرد پرستی و استثماری، که اسلام آن را نفی میکند، از عمر فاروق- رضی الله عنه- ناراحت بوده و به جهت کینهتوزی و انتقامجویی، با او به مخالفت برخاسته و به آن صحابی جلیلالقدر اهانت روا میدارند.
قرآن کریم در مورد یاران و صحابهی پیامبر با نصوصی روشن و غیر قابل تأویل و تحریف و در آیات متعدد، به تبیین و روشنگری پرداخته است. آن چیزی که در این مورد از قرآن میفهمیم نصّ صریح است نه برداشت و تأویل افراد و اشخاص.
طبق نصّ قرآن توهین کردن به یاران اولیهی رسول الله (ص) مقابله کردن و ایستادن در برابر خدا و قرآن است و کسی که در برابر خدا و قرآن بایستد، قطعاً مسلمان نیست. (إِنَّ الَّذِينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَئِكَ فِي الأَذَلِّينَ) (مجادله/20) مسلّماً كساني كه با خدا و پيغمبرش دشمني ميكنند، از زمره پستترين و خوارترين (مردمان) خواهند بود.
و این انسانهای هتاک، از ذلیلترین انسانها در قیامت هستند و ذلیلترین یعنی بدتر از کافر عادی هستند. و نیز در آیهی 100 سورهی مبارکهی توبه میفرماید: (وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ) پيشگامان نخستين مهاجران و انصار، و كساني كه به نيكي روش آنان را در پيش گرفتند و راه ايشان را به خوبي پيمودند، خداوند از آنان خوشنود است و ايشان هم از خدا خوشنودند، و خداوند براي آنان بهشت را آماده ساخته است كه در زير (درختان و كاخهاي) آن رودخانهها جاري است و جاودانه در آنجا ميمانند. اين است پيروزي بزرگ و رستگاري سترگ.
این انسانهای هتاک، از ذلیلترین انسانها در قیامت هستند و ذلیلترین یعنی بدتر از کافر عادی هستند.
کاک حسن امینی
قرآن مجید این گونه از ابوبکر و عمر و عایشه و بقیهی صحابه – بحث میکند. زیرا با وصف «اوّلین»، ابوبکر و عمر و عایشه در صف اوّل صحابه هستند. به کوری چشم و دقِّ دل دشمنان آنها، قرآن میفرماید: (وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ) و همه به خوبی میدانیم که از میان مردان بالغ و مکلّف، اوّلین کسی که به پیامبر ایمان آورد، ابوبکر صدّیق بود. در میان زنان، اوّلین زن مسلمان حضرت خدیجهی کبری- رضی الله عنها- بود. طبق متون مسلّم و روشن و متواتر تاریخ و به اقرار شیعه و سنّی، حضرت علی در زمان بعثت پیامبر (ص) کودکی ده ساله بود. لذا کسی از ابوبکر صدّیق سابقتر وجود ندارد. حضرت عمر فاروق چهلمین نفری بود که به رسالت محمد (ص) ایمان آورد. خدای سبحان در ادامهی آیه پیشگامان نخستین را بیشتر معرفی می-فرماید: (مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ) آن اوّلین نفراتی که سابق هستند و در ایمان آوردن به رسالت محمد (ص) پیشی گرفتند، از چه کسانی هستند؟ قرآن میفرماید: از زمرهی مهاجرین و انصار میباشند. اوّل مهاجرین را ذکر میفرماید زیرا انصار سالها بعد از مهاجرین ایمان آوردند. خلفای راشدین، ابوبکر، عمر، عثمان و علی –رضی الله عنهم اجمعین- از جملهی مهاجرین هستند. عایشهی طاهره از جملهی مهاجرین میباشد. قرآن در ادامه از گروه دیگری نیز نام میبرد: (وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ) و کسانی از مؤمنین که به شیوهای پسندیده و نیکو از مهاجرین و انصار تبعیت کردند. یعنی همان منش و روش مهاجر و انصار را در پیش گرفتهاند و باورها و عقایدشان و عباداتشان مثل مهاجرین و انصار میباشد. –انشاءالله ما نیز در زمرهی آنان باشیم-.
بعد قرآن در ادامه میفرماید: (رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ) خداوند از آنان خوشنود است. در این جا سؤالی پیش میآید، آیا خداوند از این وعدهی خود مبنی بر اعلام رضایت و خوشنودی از مهاجر و انصار و تابعین خوب آنها پشیمان شده است که چنین افراد جاهلی به خود جرأت میدهند تا به ساحت این اسوههای خیر و برکت اهانت کنند؟!! اگر خدا چنین خدایی باشد که خلف وعده نماید و پشیمان شود، او دیگر خدا نیست زیرا (إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ ) (آلعمران/9) خداوند هیچگاه خلاف وعده و پیمان خود عمل نمیکند. برای خدا عیب است از وعدهاش پشیمان شود. حتی در میان انسانها نیز پشیمانی از قول و قرار عیبی فاحش به حساب میآید. ما اگر بخشش مالی انجام بدهیم، بسیار عیب و عار و ننگ است اگر از بخشش خود پشیمان شویم چه رسد به خدای رحمان و رحیم. ممکن است انسان به خاطر محدودیت اطلاعات و علم و آگاه نبودن از آینده و غیب، برای سالها مثلاً ده یا بیست سال از کسی تعریف و تمجید کند که مستحق چنین تعریف و تمجیدی نباشد. اما وقتی خدای آگاه به غیب و عالِم به درون انسانها، از کسی تعریف میکند و وعدهی قطعی بهشت را به وی میدهد و رضایت و خشنودیش را با کاربرد فعل ماضی از او اعلام میکند، قطعاً میداند که چنین افرادی تا آخر همان گونه خوب میمانند. نسبت جهل دادن به خدا کفر است. اگر بگوییم خداوند از آیندهی این افراد خبر نداشته است، العیاذبالله به خداوند سبحان نسبت جهل دادهایم و چنین نسبتی کفر میباشد.
اگر باور افرادی اینگونه باشد که خدای سبحان زمانی چیزی را ندانسته و پس از گذشت زمان، برایش آشکار شده است، چنین خدایی جاهل است و خدای جاهل به هیچ دردی نمیخورد. وقتی الله متعال چنین آیهای را با صراحت در مورد اصحاب کرام پیامبر (ص) بیان میفرماید، از سرانجام خیر آنان نیز اطلاع کامل داشته است. بعد در ادامهی آیهی شریفه میفرماید: (وَرَضُواْ عَنْهُ) ايشان هم از خداوند خوشنود و راضی هستند. خداوند کریم آنقدر مقام و منزلت دنیا و آخرتشان را بالا میبرد و در بهشت خود به اندازهای بر آنها نعمت ارزانی میدارد که آنان نیز از خدا و وعدهی بخشش و پاداش او کاملاً راضی میشوند. در دنیا چه نعمتی و منزلتی از آن بالاتر که اصحاب کرام پیامبر (ص) در میان اکثریّت قاطع مسلمانان همانند حضرت حمزه سیدالشهدا و شهدای بدر و احد، مورد احترام و اکرام میباشند و مسلمانان آنان را اسوهی خود در ایمان قرار دادهاند.
خداوند منان در ادامهی آیه میفرماید: (وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الأَنْهَارُ) از هم اکنون در بهشت جایگاه و باغ و باغاتی را برایشان آماده و مهیّا کرده که آبها و نهرها از زیر درختان آن جاری است. و البته این جایگاه رفیع و زیبا به مثابهی مهمانیهای دنیا، موقتی نیست. بلکه (خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً) برای همیشه در آن ماندگار هستند. و در نهایت میفرماید: (ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ) رستگاری و رسیدن به نتیجهی مطلوب و دلخواه آن است. در این آیهی شریفه اسم اشارهی «ذلک» برای حصر است. یعنی تنها این است فوز و رستگاری و قبولی بزرگ که نصیب صحابه از جمله ابوبکر و عمر و عایشه شده است.
پس هر احمقِ بیشعوری غیر از این میگوید، در واقع عِرض خود میبرد و زحمت ما میدارد.
هیچ کسی نمیتواند مسلمان باشد و در موقع تلاوت (السَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ)، ابوبکر و عمر(رضی الله عنهما) را مصداق آن نداند. اوّلین کسی که بدون هیچ مقاومت و یا مکث و تأخیری به پیامبر ایمان آورد، حضرت ابوبکر صدیق (رض) بود. رسول الله (ص)میفرماید: «ما دعوتُ احداً الی الاسلامِ اِلّا کانَت لَهُ کبوةٌ إلّا ابابکر» هیچ کسی را به اسلام دعوت نکردم مگر آن که مدتی خودداری کرد جز ابوبکر. همه میدانیم که ابوطالب فردی فقیر و عائلهبار بود. هر کدام از برادرانش سرپرستی یکی از پسران او را بر عهده گرفتند. حضرت محمد هم سرپرستی علی (رض) را بر عهده گرفت. در زمان مبعوث شدن پیامبر به رسالت، او کودکی ده ساله بود. هنگامی که پیامبر او را به اسلام دعوت کرد و آیات سورهی مبارکهی علق را برای او تلاوت فرمود، علی به رغم کودکی آگاه و زیرک بود و در مورد این آیات از حضرت رسول سؤال میکند که: این چیست؟ پیامبر جواب میدهد که این کلام خدا و آیات قرآن است و من پیغمبر هستم و لذا برای مسلمان شدن از تو دعوت میکنم. در تاریخ نقل شده که حضرت علی پس از این ماجرا، از خانه بیرون میرود تا از پدرش در این باره نظرخواهی کند. اما در وسط راه پشیمان میشود و با خود میگوید: من هیچ گاه از محمد دروغی نشنیدهام و لذا برمیگردد و به رسالت او ایمان میآورد. پس میبینیم که حتی حضرت علی هم بعد از مدتی تفکّر و مکث ایمان میآورد. اما حضرت ابوبکر به محض شنیدن دعوت پیامبر، فوراً و بدون هیچ مکث و تفکّری به وی ایمان میآورد. حضرت ابوبکر صدیق تقریباً هم سنّ پیامبر است. زیرا تنها دو سال از پیامبر کوچکتر میباشد. او باسواد است و از لحاظ اقتصادی هم تاجری ثروتمند بود. اما پیامبر بیسواد است و سرمایهای هم ندارد. زیرا هر چه دارد متعلّق به خدیجه میباشد. با وجود این تفاوتها و امتیازات، ابوبکر بلافاصله ایمان می-آورد. امتیازات طبقاتی در آن زمان رایج بود. محمد (ص) چوپان و بعدها هم کارگر خدیجه بود. ثروتی از خود نداشت. بیسواد بود. علیرغم این تفاوتها و علیرغم هم سن و سال بودن، ابوبکر صدیق (رض) به محض شنیدن و بلافاصله دعوتش را میپذیرد.
همه به این نکتهی مهم فکر کنیم: آیا اگر ما تنها دو سال با یک نفر اختلاف سنّی داشته باشیم و او ادّعای رهبری و پیامبری کند، در حالیکه هیچ امتیازی مادّی ندارد و کاملاً بیسواد است، ادّعای او را میپذیریم؟!
اما ابوبکر بدون تأمّل و بدون مکث، جواب داد: راست میگویی و من اکنون اوّلین پیرو تو هستم.
ممکن است کسی سؤال کند پس خدیجه چگونه ایمان آورد؟ آیا پیامبر پس از دعوت خدیجه به اسلام، خدیجه فوراً دعوت پیامبر را پذیرفت یا او هم مدتی تأمّل و مکث کرد؟ در جواب عرض میکنم حضرت خدیجه بدون این که از سوی حضرت محمد به اسلام دعوت شود، به رسالت شوهرش ایمان آورد.
هنگامی که آیات ابتدای سورهی علق در غار حرا بر پیامبر نازل شد، حضرت به شدت نگران و مضطرب شد. زیرا وحی بسیار سنگین است. الله متعال میفرماید:
(لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خَاشِعاً مُّتَصَدِّعاً مِّنْ خَشْيَةِ اللَّهِ) (حشر/21) اگر ما اين قرآن را براي كوهي فرو ميفرستاديم، كوه را از ترس خدا، كرنشكنان و شكافته ميديدي.
قرآن و نزول وحی به اندازهای با عظمت است که کوهها با آن همه عظمت و استحکام، قادر به حمل آن نبودند و در برابر عظمت وحی و قرآن تکه تکه میشدند و از بین میرفتند، اما قلب محمد آن را میپذیرد و لذا تا آخر عمرش هرگاه وحی بر قلب مبارکش نازل میشد، حالت ظاهریش تغییر میکرد. صورت مبارکش عرق میکرد و اطرافیانش متوجه تغییر حالت او میشدند. وقتی برای اوّلین بار جبرئیل امین، آیات قرآن را بر قلب مبارکش میخواند، حضرت در حالت اضطراب و نگرانی شدید به سوی خانه باز میگردد و از همسرش خدیجه میخواهد که او را بپوشاند. خدیجه او را پوشانیده و با مهربانی تمام او را نوازش کرده و از وی میپرسد که چه اتفاقی افتاده است؟ پس از مدتی حضرت، جبرئیل امین را برای همسر مهربانش وصف میکند و میگوید که او را با چشمان خودم دیدم. آن فرشته آیاتی را بر من تلاوت کرد و حضرت پنج آیهی اوّل علق را برای خدیجه تلاوت فرمود.
خدیجه در جواب پیامبر میگوید: ای محمد آن چه که تو میگویی، نشانهی پیغمبری است و تو به رسالت مبعوث شدهای. محمد (ص) به خدیجه نمیگوید به من ایمان بیاور. خدیجه -رضی الله عنها- خصوصیات و سجایای اخلاقی محمد را برایش یادآور میشود و میگوید ای محمد تو امانتدار هستی، راستگو میباشی، صلهی رحم را به جای میآوری و… پس تو پیامبر خدا هستی و من به تو ایمان میآورم.
مرحوم علّامهی شهید کاکاحمد مفتیزاده (رحمةاللهعلیه) میفرماید: در شرایطی که محمدمصطفی (ص) هنوز به رسالت خودش اطمینان نیافته بود، خدیجه به نبوت و رسالتش ایمان آورد. پس این گفتهی حضرت رسول که میفرماید: «کسی را دعوت نکردم مگر آنکه مدتی مکث کرد جز ابوبکر» شامل خدیجه نمیشود. پس ایمان خدیجه مقدمتر و باعظمتتر از ایمان ابوبکر میباشد.
ابوبکر با وجود باسواد بودن، سرمایهدار بودن و با وجود دارا بودن موقعیّت و شخصیّت اجتماعی ممتاز، به ادّعای نبوّت یک فرد بیسواد و بدون بهره از امکانات مادی جواب مثبت داده و به او ایمان میآورد و تمام امکانات مادّی و شخصیّت اجتماعی خود را در اختیار محمد (ص) میگذارد و مانند غلامی در رکاب محمّد قرار میگیرد.
ابوبکر صدیّق به قدری از موقعیّت و شخصیّت اجتماعی برخوردار است که هنگامی که به همراه برخی از مسلمانان تصمیم میگیرد به حبشه هجرت کند، از سرشناسان و بزرگان مکه به نام ابنالذعِنّه جلو وی را گرفته و میگوید: برای شخصی به اعتبار و شخصیت اجتماعی مثل تو، نباید هیچ گاه به علت ایمان آوردن به محمد و مشکلات ناشی از آن مکه را ترک کند. این رفتن و ترک مکه برای افرادی دیگر شاید بدون اشکال باشد اما کسی مثل تو نباید مکه را ترک کند. و لذا تحت حمایت و ضمانت من هستی و به مشرکین اعلام میدارد که ابوبکر از این به بعد تحتالحمایهی من است و کسی حق تعرض به وی را ندارد. و این ضمانت تا زمانی ادامه دارد که ابوبکر در خانهی خود که در مسیر عبور مردم است، با صدای دلنشین و زیبا قرآن را تلاوت می-کند و مردم جهت شنیدن این ندای آسمانی، پشت خانهاش تجمع میکنند. مشرکین مکه تحمل این وضع را ندارند و لذا به ابنالذعِنّه ضامن حضرت ابوبکر مراجعه میکنند که اگر ابوبکر دست از این تلاوت علنی قرآن برندارد، دیگر تحملش نمیکنیم و ضمانت تو را هم رعایت نمیکنیم. ابوبکر در برابر ضامنش اعلام میکند به این کار ادامه میدهم و از این به بعد تحتالحمایه و ضمانت الله خواهم بود.
لذا اگر کسی مسلمان باشد و دارای فهم و شعور دینی باشد، قطعاً هیچگاه به چنین صحابی جلیلالقدری اهانت نمیکند. خداوند منان در آیهی 40 سورهی توبه میفرماید: (إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ) اگر پيغمبر را ياري نكنيد (خدا او را ياري ميكند ، همان گونه كه قبلاً) خدا او را ياري كرد، بدان گاه كه كافران او را (از مكّه) بيرون كردند، در حالي كه (دو نفر بيشتر نبودند و) او دومين نفر بود (و تنها يك نفر به همراه داشت كه رفيق دلسوزش ابوبكر بود). هنگامي كه آن دو در غار (ثور جاي گزيدند و در آن سه روز ماندگار) شدند (ابوبكر نگران شد كه از سوي قريشيان به جان پيغمبر گزندي رسد،) در اين هنگام پيغمبر خطاب به رفيقش گفت: غم مخور كه خدا با ما است (و ما را حفظ مينمايد و كمك ميكند و از دست قريشيان ميرهاند و به عزّت و شوكت ميرساند. در اين وقت بود كه) خداوند آرامش خود را بهرهي او ساخت (و ابوبكر از اين پرتو الطاف، آرام گرفت) و پيغمبر را با سپاهياني (از فرشتگان در همان زمان و همچنين بعدها در جنگ بدر و حُنَين) ياري داد كه شما آنان را نميديديد، و سرانجام سخن كافران را فروكشيد (و شوكت و آئين آنان را از هم گسيخت) و سخن الهي پيوسته بالا بوده است (و نور توحيد بر ظلمت كفر چيره شده است و مكتب آسماني، مكتبهاي زميني را از ميان برده است) و خدا باعزّت است (و هركاري را ميتواند بكند و) حكيم است (و كارها را بجا و از روي حكمت انجام ميدهد).
(ثَانِيَ اثْنَيْنِ) دومين دو نفر. در واقع ابوبکر دومین نفر بود. در این آیه بحث از دو نفر است که دومین نفرشان ابوبکر صدیق (رض) میباشد، این ماجرا به هنگام هجرت اتفاق افتاده و دوست و دشمن اقرار میکنند که جز ابوبکر کسی همراه حضرت محمد (ص) نبود و لذا منظور از نفر دوم بعد از پیامبر، تنها ابوبکر صدیق (رض) است. چون تنها آنها در غار بودند. (إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ) (توبه/40) هنگامي كه آن دو در غار (ثور جاي گزيدند و در آن سه روز ماندگار) شدند (ابوبكر نگران شد كه از سوي قريشيان به جان پيغمبر گزندي رسد،) در اين هنگام پيغمبر خطاب به رفيقش گفت: غم مخور. محمد (ص) نفر اوّل است که همراه با رفیقش ابوبکر است. و لذا محمد به رفیقش میگوید: (لاَ تَحْزَنْ) نگران مباش. مشکلی پیش نخواهد آمد زیرا (إنَّ اللهَ مَعَنا) براستی الله همراه ماست. مسلمانان پس از فوت پیامبر (ص) اتفاق نظر دارند که ابوبکر (رض) شایستهتر و لایقترین فرد برای جانشین پیامبر میباشد. و لذا او را جانشین پیامبر و خلیفهی او قرار میدهند تا افتخار دیگر نصیب ابوبکر گردد و در هنگام تحقق وعدهای از وعدههای الهی در مورد صحابهی پیامبر خصوصاً مهاجر و انصار، او جانشین و خلیفهی پیامبر باشد.
الله متعال در آیهی 54 سورهی مائده چنین میفرماید: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ) اي مؤمنان! هركس از شما از آئين خود بازگردد (و از ايمان به كفر گرايد، كوچكترين زياني به خدا نميرساند و در آينده) خداوند جمعيّتي را (به جاي ايشان بر روي زمين) خواهد آورد كه خداوند دوستشان ميدارد و آنان هم خدا را دوست ميدارند. نسبت به مؤمنان نرم و فروتن بوده و در برابر كافران سخت و نيرومندند. در راه خدا جهاد ميكنند و به تلاش ميايستند و از سرزنش هيچ سرزنشكنندهاي (در اطاعت از فرمان يزدان) هراسي به خود راه نميدهند. اين هم فضل خدا است (كه كسي داراي چنين اوصافي باشد)؛ خداوند آن را به هركس كه بخواهد (به خير و خوبي نائل شود) عطاء ميكند. و خداوند داراي فضل فراوان و (انعام بيشمار است، و از مستحقّان آن) آگاه است.

اوّلین گروه و قوم مصداق این آیهی کریمه پس از فوت پیامبر، ابوبکر و عمر و عثمان و علی و بقیهی اصحاب پیامبر هستند که در جنگ علیه مانعین زکات و اهل ردّه شرکت میکنند. اوصاف آنان را الله متعال باشکوه هر چه تمامتر بیان میکند. کسانی هستند که در راه خدا جهاد میکنند و از سرزنش سرزنشگران هراسی به دل راه نمیدهند و نسبت به اهل ایمان اهل تواضع و به نسبت کفار و مشرکین و دشمنان خدا و رسول و مهاجر و انصار، سختگیر هستند. و از همه مهمتر و با ارزشتر (يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ) خداوند آنان را دوست دارد و آنها نیز خداوند را دوست دارند. ای خوشا به سعادتتان یاران با وفای پیامبر! و ای خلفای پیامبر، ابوبکر و عمر و عثمان و علی! -رضی الله عنهم اجمعین-. آری با رهبری ابوبکر صدّیق فتنهی اهل ردّه و مدّعیان دروغین نبوّت از قبیل مسیلمهی کذّاب دفع میشود. اسلام و سرزمین اسلامی دوباره یک پارچه میگردد. در اواخر حیات پیامبر، ایشان لشکری را با فرماندهی اسامه فرزند زید که تنها نوزده سال دارد، آماده میکند تا به جنگ و جهاد بروند و بزرگان صحابه به تحت فرماندهی این جوان قرار میگیرند. قبل از حرکت سپاه، پیامبر فوت میفرمایند و صحابهی او از ابوبکر می-خواهند تا به عنوان حاکم جامعهی اسلامی و جانشین پیامبر، فرماندهی سپاه را به فردی باتجربه واگذار کند. حتی حضرت عمر هم چنین درخواستی را مطرح میکند زیرا طبق فهم صحیح اصحاب از دین، تمام اختیارات پیامبر در زمینهی اجرایی و ادارهی جامعهی اسلامی، اکنون به ابوبکر صدیق رسیده است. پس او میتواند حتی فرمانده تعیین شده از سوی پیامبر را نیز تغییر دهد تا بدین وسیله جلو اعتراض اصحاب را به خاطر جوانی و بیتجربگی اسامه گرفته و از تفرقهی احتمالی در سپاه جلوگیری شود. اما ابوبکر در مقابل درخواست اصحاب پیامبر قاطعانه جواب میدهد: درست است که من حالا اختیار عزل فرماندهی سپاه را دارم. اما حتماً پیامبر (ص) مصلحتی عمیق را در این انتخاب تشخیص دادهاند و لذا هیچ گاه او را تغییر نمیدهم. به خداوند یکتا سوگند یاد میکنم اگر هیچ کس هم در این جهاد شرکت نکند، و تنها خود سرباز سپاه باشم، تحت فرماندهی اسامه به جهاد خواهم رفت. درجریان فوت پیامبر اسلام (ص) مسجدالنبی مملو از جمعیت مسلمانان است. هنگامی که خبر فوت پیامبر به مسجد میرسد، حضرت عمر از شدت علاقهاش به پیامبر، خبر فوتش را باور نکرده و به مسلمانان میگوید: محمد نمرده است. بلکه مانند حضرت موسی که به کوه طور رفت، او نیز به ملاقات خداوند رفته و باز میگردد. اگر کسی بگوید که محمد مرده است، با شمشیرم او را خواهم کشت. ابوبکر وارد مسجد میشود. پس از مشاهدهی اوضاع مسجد به خانهی دامادش پیامبر اسلام و دختر عایشهی صدیقه میرود. خانه در کنار مسجد قرار داشت و امروز در وسط مسجدالنبی واقع شده است. ابوبکر پس از اطمینان از فوت پیامبر به داخل مسجد باز میگردد و در گوشهای از مسجد ایستاده و مردم را به سکوت و آرامش دعوت می-کند. او این جملهی مشهور را خطاب به مسلمانان حیرت زده بیان میفرماید: «أَیُّها النّاس! مَن کانَ یَعبُدُ محمّداً فَإِنَّ محمّداً قَد ماتَ وَ مَن کانَ یَعبُدُ اللهَ فَإِنَّ اللهَ حَیٌّ لایَمُوت» هر کس محمد را پرستش میکرد و محمد خدای او بوده است، بداند که محمد مُرده است. اما اگر کسی خداوند را پرستش و عبودیت کرده است، بداند که الله زنده است و هیچ گاه نخواهد مُرد.
و بعد از بیان این جملهی پر محتوی، آیهی 144 سورهی آلعمران را تلاوت فرمود: (وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَن يَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللّهَ شَيْئاً وَسَيَجْزِي اللّهُ الشَّاكِرِينَ) محمّد جز پيغمبري نيست و پيش از او پيغمبراني بوده و رفتهاند؛ آيا اگر او (در جنگ اُحُد كشته ميشد، يا مثل هر انسان ديگري وقتي) بميرد يا كشته شود، آيا چرخ ميزنيد و به عقب برميگرديد (و با مرگ او اسلام را رها ميسازيد و به كفر و بتپرستي بازگشت ميكنيد)؟! و هركس به عقب بازگردد (و ايمان را رها كرده و كفر را برگزيند) هرگز كوچكترين زياني به خدا نميرساند، (بلكه به خود ضرر ميزند) و خدا به سپاسگزاران پاداش خواهد داد.
حضرت عمر فاروق (رض) میفرماید وقتی سخنان ابوبکر تمام شد و این آیهی قرآن را تلاوت نمود، گمان کردم که آن آیه را هیچگاه ندیدهام و تازه نازل شده است.
آری عمر فاروق (رض) علیرغم اینکه حافظ قرآن و مأنوس با آن بود، از شدت ناراحتی ناشی از فوت محبوبش، گویی این آیه از قرآن را فراموش کرده بود.
ابوبکر صدّیق (رض) به مردم اعلام میکند که کار دین تنها به رهبر و پیامبر جامعه قائم نیست و نباید با فوت رهبر، دین هم تعطیل شود. کار رهبر آنست که مردم را راهنمایی و هدایت کند و بگوید که در هر شرایطی، مردم باید از پس از مرگش راه و مسیرش را ادامه دهد.
این تصمیمات قاطعانهی ابوبکر باعث ثبات در جامعهی اسلامی و یکپارچگی آن شد. توسعه و پیشرفت اسلام در جهان پهناور آن زمان، در زمان پیامبر رخ نداد در زمان حیان حضرت رسول اکرم تنها شبه جزیرهی عربستان تحت نفوذ اسلام قرار گرفت. در دوران خلافت حضرت عمرفاروق (رض) دو شاهنشاهی ایران و روم، سقوط کردند و تحت سیطرهی حکومت اسلامی قرار گرفتند و خداوند متعال این چنین جزا و پاداش شاکرین را میدهد. (وَسَيَجْزِي اللّهُ الشَّاكِرِينَ) کسانی که شکرگزار نعمات الهی باشند، خداوند چنین پاداش آنها را میدهد و ابوبکر و عمر و سایر صحابه از قبیل طلحه و زبیر و عایشه، از مصادیق واقعی شاکران به درگاه الهی هستند.
بحث در مورد مهاجر و انصار به قدری وسیع و پردامنه است که در این مجال و مقال نمیگنجد. فقط به آیهای دیگر در این مورد اشاره میکنم. خدای سبحان در آیهی 8 سورهی حشر میفرماید: (لِلْفُقَرَاء الْمُهَاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً وَيَنصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ) همچنين غنائم از آنِ فقراي مهاجريني است كه از خانه و كاشانه و اموال خود بيرون رانده شدهاند. آن كساني كه فضل خدا و خوشنودي او را ميخواهند، و خدا و پيغمبرش را ياري ميدهند. اينان راستانند. این آیه به عموم فقرا اشاره نمیکند. موردنظر و اشارهی آیه به صحابهی مهاجری است که فقیر هستند. آنهایی که وصفشان چنین است: (أُخْرِجُوا مِن دِيارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ) کسانی كه از خانه و كاشانه و اموال خود بيرون رانده شدهاند. و ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر و عایشه از زمرهی این مهاجرین هستند. زیرا تمام خانه و کاشانهی خود را در راه باور و عقیدهی دینی خود از دست دادهاند و دچار فقر و تنگدستی شدهاند. و به عوض مال و دارایی خود برکت و رضایت الله را طلب میکنند. (يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً) چرا همه چیز خود را رها کردند؟ زیرا به دنبال جلب محبت و رضایت الله بودند. و برای کسب این رضایت دین خدا و رسولش را یاری دادند. (وَيَنصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ) این وضعیت مهاجرین از دیدگاه قرآن است.
قرآن در آیهی 9 سورهی حشر وضعیت انصار را نیز این چنین برای ما بیان فرموده است: (وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ) آناني كه پيش از آمدن مهاجران خانه و كاشانه (ي آئين اسلام) را آماده كردند و ايمان را (در دل خود استوار داشتند) كساني را دوست ميدارند كه به پيش ايشان مهاجرت كردهاند، و در درون احساس و رغبت نيازي نميكنند به چيزهائي كه به مهاجران داده شده است، و ايشان را بر خود ترجيح ميدهند، هرچند كه خود سخت نيازمند باشند. كساني كه از بخل نفس خود، نگاهداري و مصون و محفوظ گردند، ايشان قطعاً رستگارند.
آری از دیدگاه قرآن انصار، مهاجرین را دوست داشته و با ایثار، آنچه را که خود نیاز دارند، صادقانه در اختیار مهاجرین قرار دادند.
قرآن در آیهی ده سورهی حشر، دستهی سومی از مسلمانان را معرفی میکند که نه مهاجرند و نه انصار. بلکه تبعیت کنندگان و رهروان آنان هستند.
(وَالَّذِينَ جَاؤُوا مِن بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلّاً لِّلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ) كساني كه پس از مهاجرين و انصار به دنيا ميآيند، ميگويند: پروردگارا! ما را و برادران ما را كه در ايمان آوردن بر ما پيشي گرفتهاند بيامرز. و كينهاي نسبت به مؤمنان در دلهايمان جاي مده، پروردگارا! تو داراي رأفت و رحمت فراواني هستي.
بعد از مهاجر و انصار، سایر مسلمانان از عصر تابعین تا حال و تا پایان دنیا باید برای مهاجر و انصار یا همان سابقین اوّلین دعا کرده و از خدا بخواهد که کینهی در دلش به نسبت آنان ایجاد نشود.
پس مسلمانان سه دسته هستند: اوّل مهاجرین و دوم انصار و دستهی سوم هم مسلمانانی هستند که بعد از مهاجر و انصار میآیند.
پس با توجه به این آیه از قرآن و صدها آیه و حدیث صحیح دیگر، هر کس برای مهاجر و انصار دعای خیر نکند و از آنها متنفر باشد، جزء هیچکدام از دستههای سه گانهی اسلام و مسلمانان نیست. در پایان از خدای مهربان میخواهم که ما را دوستدار و رهرو صادق پیامبر و اصحاب پاک او اعم از مهاجرین و انصار گرداند.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
سخنرانی کاک حسن امینی
منبع: نشریه راه ما، شماره 20
ثبت دیدگاه