اقیانوس جوان را سد نبندیم.
همیشه برای فرار از دل تنگیهایمان باید باکسی حرف بزنیم بایکی که امیدوار باشی بعداز فروکش کردن دردوارههایت آرام میشوی، سبک میشوی.
روزهای سنگین و سخت در زندگی بسیاری از ما بوده و هست و بیگمان خواهد بود که عقدههای تلنبار شده باید برای امینی گفته شود، کسی که احساس کنی تو و دردها و حرفهایت را میفهمد.
دنیای بزرگ به گاه درد آنچنان کوچک و حقیر میشود که حتی یک لحظه هم
نمیتوانی تحملش کنی باید حرف بزنی باید بگویی اما سخت است می دانم.
دنیای
مجازی این روزها برای جوانانمان همان دنیای رؤیای است با گوش های که
میشنود اعتراض های که فریادش می زند و روی حرف هایت که خط نمی کشد.
با
ارزوهایت دنیایی می سازی بی در وپیکر بی قلعه و بار و بی نگهبان وحراست
ونیروی انتظامی….دنیایی که همه چیز در تصرف تو و راست و دروغ های توست.
تو سلطان قلمرو ایی می شوی که مرز نمی شناسد جغرافیا ندارد تاریخ میخکوب شده و تو شخصیتی می شوی که دوست داری باشی!
این
جا همه چیز مال توست پلی می سازی از راست و دروغ هایی که شاخ و دم دارند
و از طرف مقابل هم تصویری وارونه داری.این جا چت روم است. صدای ناشناس
ترین!صدای فریاد گونه ای ازدروغ و توهم و تواسیر پنجه هایی که خودت اجازه
داده ای گلوی صداقتت را بفشارد وخفه کند.
تا ناکجایی می رویی که شاید
راه برگشت نداشته باشد.تو درقاب تصوراتت به دیوار کوبیده می شوی و طرف نه
تو را باور دارد و نه خودش را اما باعلم به ان همچنان اصرار بر ادامه اش
داری!
جوان امروز ما گرفتار تارهای عنکبوت مدرنیته می شود،همان دستاورد
هایی که مغزش طراحی کرده و دست های توانایش ساخته، حالا قلبش را از او
گرفته و این معامله ی بی سود و پر ضرر همان خیال قدرت ها برای سرگرم کردن
تو و ادامه ی چپاول هایشان است.
حیف نیست ان هنرمند دست ها و ان خلاق
فکرها در چنان کوچه ای بی نشان ویلان وسرگردان باشد، جایی که تو دنیایی
هستی پراز حیرت و شگفتی که می توانی مسیر تاریخ را به نفع خودت عوض کنی این
چنین شیفته ی خیالی دنیایی شوی که می دانی نیست.
حرارت ان حرف ها و
گرمی ان دست ها اگر در کار شوند! ان خیالات رابا اجرهای اراده ات چنان می
سازد که از کاخ ارزوهایت هم قشنگ تر می شود.
امروز دنیای رئال برایده ال
پیروزتروابادتر است باید با واقعیت ها، ملموس ها زندگی کرد مثل مصالحی که
در دستان کارگر با نقشه ی معمار و طراحی مهندس به بنایی محکم تبدیل شده نه
مانند ان خیالات خواب اوری که به بن بست می رسند.
این فضا و این وقت
وحتی کمترین از اندر اختیار بزرگ مردان کتاب ها و سرنوشت ها و داستان
هایمان بوده که چنین نام خود را ابدی کرده اند. بارها به تجربه دیده ایم که
تنگناها و فضاهای محدود و حتی استبدادی محلی برای پرورش ابر مردان می شود.
نگاهی به تاریخ افشاگری می کند وقتی جوان با دنیای کتاب و کتابخوانی غریبه
می شود سرنوشت بهتر از این در انتظارمان نیست!
اگر بگویم به همه چیز
این تعلیم وتربیت مشکوکم! اگر بگویم ابکی و بی اصالت است تعجب نکنید.عیب
نگیرید که من هم زخمی این دشنه ی خود پرورده ام که حتی صورتمان رانیز زخمی
کرده است. من ناباور به کجای این معادله باید شک کنم تا کسی باور کند سنگ
تمام نگذاشته ایم همه چیزمان زیر علامت سؤال بزرگی است که چه کرده ایم با
خودمان با جوانی که رو در روی مان ایستاده وباورمان نداردکجای این
مسئله…. کجای این تردید ها چیزی جا گذاشته ایم که امروز پازل جوان یک
خانه اش خالی است.
هجوم فرهنگ های غریب،چت روم ها وعدم نظارت بر بازار
اینترنت امروز کابوس جوان و جوان را فرا رویمان گشاده وانگشت حیرت از
اعجوبه ای که در دامن خودمان پرورانده ایم واز حرکاتش در حیرتیم!
تا دیر
نشده فکری باید کرد، به نقدهای بی غرض،به راه حل های منصفانه بها بدهیم به
نخبگان و کارشناسان باید فرصت تحلیل داد از جوان از خودش کمک بگیریم او با
دنیایی پر شور،دلی صاف چون اقیانوس دارد،راضی به مواج شدنش نباید شد که
اقیانوس را سد نتوان بست.
به زلالی چشمه هایی باید فکر کرد که راهی دریا
و اقیانوسند به فکر برنامه ای مدون و غیر خودخواهانه برای نوجوانان باشیم و
جوان را با محبت زنجیر کنیم که اسیر بند محبت هرگز گریز پای نیست. باتهدید
نه، باترغیب!
کتایون محمودی
ثبت دیدگاه